حلما جونیحلما جونی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

حلما نفس مامان

شادی برف

تا قبل از تولد حلما همش گریه میکرد که تولد من برفیه چرا برف نمیاد ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!طفلی حلما جونی فکر میکرد اگه برف نیاد تولدش هم نمیشه !!!!!!!!!!بالاخره 2روز بعد از تولدش برف اومد  امروز که برف می دید میگفت مامان اینجا مثل تالار عروسیه و خدا داره شادی برف میریزه ( منظورش برف شادی بود) و امروز کلی برف بازی با مامان بزرگ مهربونش... ...
29 دی 1393

تولد 5سالگی حلما گل

امروز روز تولد توست و من بیشتر از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شدی تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی امروز 27دی ماه تولد پرنسس سرزمین دل مامانی و بابایی است. 5سال با خنده هات خندیدیم و با گریه هات گریه کردیم و خدا را شکر کردیم بابت لحظه به لحظه حضورت که به زندگیمان گرما بخشید و به دلهایمان نور امید پراکند . تولدت مبارک عزیزم و انشاله سالهای زیادی با سلامتی و خوشی زندگی کنی... با تمام مدادرنگی های دنیا به هر زبانی بدانی یا ندانی خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام  تنها یک جمله برایت خواهم نوشت  دوستت دارم خاص ترین مخاطب خاص دنیا   خوب دیشب مهمون داشتیم : مامان بزرگ - پدر بزرگ ...
27 دی 1393

شعر بابایی برای حلما جونی

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی ...
27 دی 1393

دختر زمستانی من

تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت میتوان گفت که من چلچله ی باغ توام مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف سخت محتاج به گرمای توآم  من عاشق زمستانم... عاشق اینکه ببینمت در زمستان  آرام آرام راه میروی که سر نخوری گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه کاپشن فرو کرده ای  دستهایت فرو رفته در جیبت و معصومانه به زمین خیره ای چقدر دوست داشتنی شده ای  حرفم را پس میگیرم من عاشق زمستان نیستم عاشق توام ...دختر برفی من با اندکی تغییر نوشته آقای مهدی حق شناس ...
25 دی 1393
1